فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۳۵۴

۱

در کار دینم مرد مرد عقل این تقاضا می‌کند

وز شغل دنیا فرد فرد عقل این تقاضا می‌کند

۲

تقویست زاد ره مرا علم است چشم و زهد پا

ره شاهراه مصطفی عقل این تقاضا می‌کند

۳

دنیا نمیخواهم مگر باشد تنم را ما حضر

تن مر کبستم در سفر عقل این تقاضا می‌کند

۴

حرفی نخواهم زد جز آه اسرار می‌دارم نگاه

دارم ز کتمان صد پناه عقل این تقاضا می‌کند

۵

صد گون مدارا می‌کنم تا در دلی جا میکنم

دشمن ز سر وا میکنم عقل این تقاضا می‌کند

۶

احکام دین را چاکرم راه مبین را یاورم

بر خویشتن خود داورم عقل این تقاضا می‌کند

۷

با اهل علمم گتفگوست و ز سرکارم جستجوست

با جاهلانم خلق و خوست عقل این تقاضا می‌کند

۸

چون غایت هرره خداست هرره که میپویم‌رواست

لیکن من و این راه راست عقل این تقاضا می‌کند

۹

من بعد فیض و عاقلی ترک هوا و جاهلی

فرمانبری بی‌کاهلی عقل این تقاضا می‌کند

تصاویر و صوت

نظرات