
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۳۹۰
۱
یار اگر آشنا شود چه شود
بخت اگر یار ما شود چه شود
۲
گر ز خمخانهٔ می وصلش
جرعهٔ قسم ما شود چه شود
۳
گر دل خستهٔ مرا ای جان
غمزهات غمزدا شود چه شود
۴
نفسی گر بر آورم با تو
تا دل از غصه وا شود چه شود
۵
در ره چون تو غمگساری اگر
دل و جانم فدا شود چه شود
۶
مرغ روحم که طایر قدس است
زین قفس گر رها شود چه شود
۷
چون حجاب من از منست اگر
این من از من جدا شود چه شود
۸
این سبو بشکند درین دریا
بحر بیمنتها شود چه شود
۹
فیض از هر دو کون بیگانه
با تو گر آشنا شود چه شود
تصاویر و صوت

نظرات