فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۳۹۱

۱

؟عشق توبه شکستیم تا دگر چه شود

دلی بعهد تو بستیم تا دگر چه شود

۲

شدیم باز گرفتار دانهٔ خالی

ز دام توبه بجستیم تا دگر چه شود

۳

بیک نگاه که کردی ز خویشتن رفتم

ز چشم مست تو مستیم تا دگر چه شود

۴

گرفته ساغر می ترک زاهدی کردیم

شراب خانه نشستیم تا دگر چه شود

۵

عنان به مستی دادیم تا چه پیش آید

ز هوشیاری رستیم تا دگر چه شود

۶

فکنده سبحه ز دست در هوای مغبچکان

بسو منات نشستیم تا دگر چه شود

۷

برای آنکه مگر با خدای پیوندیم

ز هر دو کون گسستیم تا دگر چه شود

۸

نبود غیر دلی فیض را و آنرا هم

بشست زلف تو بستیم تا دگر چه شود

تصاویر و صوت

نظرات