
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۴۰۰
۱
ای دل مخواه کام که حاصل نمیشود
حق از برای کام تو باطل نمیشود
۲
لذتشناس نیست که از دوست غافلست
لذت کسی شناخت که غافل نمیشود
۳
تا جا گرفته عشق تو در سینه یک نفس
از دل خیال روی تو زایل نمیشود
۴
زنده است انکه در ره تو میشود شهید
مرده است آنکه بهر تو بسمل نمیشود
۵
رو دل به دست آر به سعی از گداز تن
تن در گذار تا ندهی دل نمیشود
۶
تن گر دهی به آنچه نوشته است در ازل
رنجی که میرسد به تو باطل نمیشود
۷
عاقل اگر به عشق دهد دل میسر است
عاشق ولی به موعظه عاقل نمیشود
۸
جاهل اگر رود ز پی علم میشود
عالم محقق است که جاهل نمیشود
۹
ای فیض راه میکده عشق پیش گیر
دل بیطواف میکده کامل نمیشود
تصاویر و صوت

نظرات