فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۴۱۰

۱

خدای عزوجل گر ببخشدم شاید

سزای بندگیش چون ز من نمی‌آید

۲

بهر چه بستم جز حق شکسته باز آمد

دل مرا به جز از یاد حق نمی‌شاید

۳

برای توشهٔ عقبی بسی نمودم سعی

ز من نیامد کاری که آن بکار آید

۴

ز بیم آنکه مبادا خجل شود فردا

دلم بطاعتی امروز می نیاساید

۵

نرفته‌ام بره حق چنانکه باید رفت

نکرده هیچ عبادت چنانکه می‌باید

۶

مگر بهیچ ببخشند جرم هیچان را

ز هیچ هیچ نیابد ز هیچ هیچ آید

۷

تمام روز درین غم بسر برم که صباح

برای من شب آبستنم چه می‌زاید

۸

دلم رمید وز من بهتری نمی‌یابد

اگر دو چار گردد بگوش باز آید

۹

حدیث واعظ پر گو نه در خور فیض است

بیا بخوان غزلی تا دلم بیاساید

تصاویر و صوت

نظرات