فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۴۲

۱

ای دوای درد بیدرمان ما

وی شفای علت نقصان ما

۲

آتشی از عشق خود در ما زدی

تا بسوزی هم دل و هم جان ما

۳

آتشی خوشتر زآب زندگی

کان بود هم جان و هم ایمان ما

۴

صدهزار احسنت ای آتش فروز

خوش بسوزان منتت برجان ما

۵

خوش بسوزان ما در این آتش خوشیم

تیزتر کن آتش سوزان ما

۶

آتشست این عشق یا آب حیات

یا بهشت و کوثر و رضوان ما

۷

یاکه باغ و بوستان و گلشنست

یاگلست و لاله و ریحان ما

۸

سوخت خارستان ما یکبارگی

شد گلستان کلبهٔ احزان ما

۹

صد هزاران آفرین از جان و دل

باد هر دم فیض بر جانان ما

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
محمود علیمحمدی
۱۳۹۳/۰۱/۱۹ - ۰۷:۰۶:۰۲
عالی بود
user_image
محمد
۱۳۹۵/۱۱/۰۷ - ۰۶:۵۵:۳۳
ماشا الله
user_image
مرتضی کشاورز
۱۳۹۶/۰۲/۱۱ - ۱۰:۰۱:۳۶
ین غزل با تأسی از ابیات ابتدایی دیوان مثنوی معنوی سروده شده آنجا که می گوید :شاد باش ای عشق خوش سودای ماای طبیب جمله علتهای ماای دوای نخوت و ناموس ماای تو افلاطون و جالینوس ماو نیز آتش است این بانگ نای ونیست بادهر که این آتش ندارد نیست باد