
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۴۴۱
۱
ای بهار جان و ای جان بهار
ز ابر رحمت جان ما را تازه دار
۲
تاب قهری بر هوای دل بزن
آب لطفی بر زمین دل ببار
۳
پای توفیق از سر ما وا مگیر
دست تائید از دل ما بر ندار
۴
ریشه جان را از آن کن آبکش
میوهٔ دلرا ازین کن آبدار
۵
مبتلای محنت هجرم مکن
بر سر من هرچه میخواهی بیار
۶
هرچه میخواهی بکن آن توام
لیکن از خود یکنفس دورم مدار
۷
ای ز تو سر سبز باغ عاشقان
سایه خود از سر ما بر مدار
۸
دست غفران چون برون آری ز جیب
این سر شوریده ما را بخار
۹
ره بسوی خود نمودی فیض را
از کرم دارش درین ره استوار
۱۰
در ازل لطفی عنایت کردهٔ
تا ابد این رحمت پاینده دار
تصاویر و صوت

نظرات