
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۴۴۶
۱
ساقی قدحی بیار سرشار
تا هر دو کشیم می بیکبار
۲
از دست شویم هر دو با هم
یک مست شویم ما دو هشیار
۳
تن را بدهیم و جبه بر سر
از سر برهیم و بار دستار
۴
گردیم دمی ز خویش بیخود
باشیم دمی ز خود خبردار
۵
یکرنگ شویم در غم هم
تا غم شادی و گل شود خار
۶
تا تن همه جان شود درینره
تا جان جانان شود درین کار
۷
تا از من و تو اثر نماند
جز او نبود کسی درین دار
۸
هم خود با خویش عشق بازد
هم خود باشد خویش را یار
۹
نه عشق بماند و نه عاشق
ماند معشوق پاک از اغیار
۱۰
ای فیض تو از میانه برخیز
تا پرده برافتد از رخ یار
نظرات