
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۴۵۶
۱
ای در سرم از تو جوش دیگر
در کشور جان خروش دیگر
۲
در چشمهٔ سلسبیل نوشی است
و اندر دهن تو نوش دیگر
۳
هر عاشق را غمی و جوشی است
عشاقِ تُراست جوش دیگر
۴
هر کس باشد ز ساقی مست
وین قوم ز میفروش دیگر
۵
هر قومی راست عقل و هوشی
مجنون تراست هوش دیگر
۶
هر دوش این بار بر نتابد
عشق تو کشم بدوش دیگر
۷
آن حرف که از زبان عشق است
من میشنوم بگوش دیگر
۸
آن را که زبان عشق فهمد
گوش دگر است و هوش دیگر
۹
هرکس ز غمی سرآید فیض
دارد ز غمت سروش دیگر
نظرات