
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۴۶
۱
لذات نماند و المها
شادی گذرد چو برق و غمها
۲
غمناک مباش ازآن و زین خوش
چون هردو رود سوی عدمها
۳
هر حادثهای که بر سر آید
هم سوی عدم کشد قدمها
۴
هر یسری راست عسر در پی
هر عسری را ز پی کرمها
۵
آخر همه خواب با خیالیست
الا به نوشتهٔ قلمها
۶
کز بهر جزای زشت و نیکو
ماند به صحیفهها رقمها
۷
لذات نماند و بماند
از پیروی هوا ندمها
۸
هر محنت و هر بلا که بینی
کفّاره شمار بر ستمها
۹
اندوه چو ماحی گناهست
خوشتر که در آن کشیم دمها
۱۰
آن کن که به عاقبت بود خیر
فیض است و امید بر کرمها
نظرات
سعید فاطمی