
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۴۷۳
۱
سلسله فکر را در ره دانش بکش
تا برسی منزلی کان نبود محرمش
۲
چونکه بدانجا رسی باده عرفان بنوش
پس ز پی معرفت ذوق محبت بچش
۳
نور محبت چو تافت بر دل و بر جان تو
بادهٔ ناب ازل از خم وحدت بکش
۴
در ره عشق حبیب تا بتوانی بکوش
محنت اگر رو دهد تا بتوانی بکوش
۵
شاد بزی عنقریب وار هی از چارونه
کام بگیر از حبیب خارج ازین پنج و شش
۶
چونکه بلی گفته وقت سماع الست
وصل ترا حاصلست لیک پس از کش مکش
۷
آنکه رعایت نکرد شرط بلی را نخست
کوش بلی گوش گیر سوی منادیش کش
۸
حکم کند تا بر او آنچه مر او را سزاست
رهزن و کمره بحق وارهد ار کش مکش
۹
شرط بلای الست معرفت اولیاست
فیض چو تو عارفی جان و دلت باد خوش
نظرات
سعید تاجاییان