
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۴۸۳
۱
یار آمد یار پیش دویدش
هم دل و هم جان پیش کشیدش
۲
هرچه بخواهد بنزد وی آرید
هر چه بگوید سر بنهیدش
۳
دل خود که بود جان خود که بود
محو شویدش محو شویدش
۴
غیری ابدی هستی فروشد
بخنجر لا سر ببریدش
۵
غیر که باشد سوی چه باشد
هی بکشیدش هی بکشیدش
۶
عشق دوست را چه حلاوتست
الصّلا یاران هی بچشیدش
۷
خامی ار گوید عشق چه باشد
آتش بزنید خوش به پزیدش
۸
محتسبی اگر گرانی کند
رطل گرانی پیش نهیدش
۹
عشق فیض را گردید میهمان
از دل و از جان خوان بکشیدش
تصاویر و صوت

نظرات