فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۴۸۴

۱

رفتیم من و دل دوش ناخوانده بمهمانش

دزدیده نظر کردیم در حسن درخشانش

۲

دیدیم ز حسن احسان دیدیم در احسان حسن

دل برد ز من حسنش جان داد بدل خوانش

۳

مدهوش رخش شد دل مفتون لبش شد جان

این را بگرفت اینش آنرا بربود آنش

۴

دل یافت بنزدش یار بنشست بر دلدار

جان ز لطف جانان دید پیوست بجانانش

۵

دل خواست ازو چاره جان جست ازو درمان

هریک چو بدید او بود خود چاره و درمانش

۶

دل داد بعشقش جان بگرفت دو صد چندان

ای کاش شدی صد جان هر لحظه بقربانش

۷

جان داد بعشق ایمان بستند بعوض ایقان

ایمان چون به ایقان داد با عین شد ایمانش

۸

چش

یعنی چو نفهمد فیض حاجب تو بفهمانش

۹

چون نیک نظر کردم در عالم بیهوشی

دیار ندیدم هیچ جز حسن و جز احسانش

تصاویر و صوت

نظرات