فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۴۹۷

۱

غم با دلت آشناست ای فیض

جانت هدف بلاست ای فیض

۲

هر درد و غمی که روز و شب زاد

بر جان و دلت قضاست ای فیض

۳

هر فتنه که از سپهر آید

اندر سر تست جایش ای فیض

۴

خم و دردی که از حبیبت

بی مرهم و بی دواست ای فیض

۵

چه زخم و چه درد هرچه او کرد

هم مرهم و هم شفاست ای فیض

۶

رد تو دوا غم تو شادیست

چون روی تو با خداست ای فیض

۷

حاشا که ز غم کنی شکایت

دانی چو غم از کجاست ای فیض

تصاویر و صوت

کلیات اشعار مولانا فیض کاشانی با تصحیح و مقابلهٔ محمد پیمان - فیض کاشانی - تصویر ۸۷

نظرات