
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۵۰۹
۱
خورشید روئی گردید طالع
دردم نهان شد چون برق لامع
۲
گر ایستادی آتش فنادی
هم در مدارس هم در صوامع
۳
آنرا که دیدش طالع قوی بود
وانکو ندیدش از ضعف طالع
۴
این ماه رویان کم رو نمایند
آنماه چرخست کان هست طالع
۵
از بس عزیزند از کس گریزند
دیدارشانرا باشد موانع
۶
مهر زمین را مه مه توان دید
مهر فلک هست هر روز طالع
۷
خورشید رویان هرجا نباشند
خورشید چرخست کان هست واسع
۸
ساقی بده می بیگانهٔ نیست
از خویش رفتم دیگر چه مانع
۹
بگذار ای فیض اشعار باطل
از حق سخن گو کان هست نافع
نظرات