
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۵۱
۱
نکردیم کاری درین بندگیها
ندیدیم خیری از این زندگیها
۲
از این زندگیها نشد کام حاصل
درین بندگیهاست شرمندگیها
۳
بیا عشق ویران کن صبر و طاقت
که آسوده گردیم ز آسودگیها
۴
اگر هست خیری در آشفتگیهاست
که آشفتهتر باد آشفتگیها
۵
ز زنگار عقل آیینه دل سیه شد
خوشا سادگیها و دیوانگیها
۶
رهی گر به حق هست شوریدگیهاست
خوشا عیش سودای شوریدگیها
۷
پریشان شو از زلفهای پریشان
مجو خاطر جمع ز آسودگیها
۸
بیا تا تلافی کنیم آنچه بگذشت
که داریم از عمر شرمندگیها
۹
بیا بعد از این فیض بیدار باشیم
که مرگست بهتر ازین خفتگیها
نظرات
ناشناس
مجتبی