فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۵۲۱

۱

گذشت عمر و نکردیم هیچ کار دریغ

نه روزگار بماند و نه روزگار دریغ

۲

برفت عمر بافسانه و فسون افسوس

گذشت وقت به بیهوده و خسار دریغ

۳

نکرده‌ام همهٔ عمر یک عمل حاصل

نبوده‌ام نفسی با تو هوشیار دریغ

۴

هر آنچه گفتم و کردم تمام ضایع بود

بهرزه رفت مرا روز و روزگار دریغ

۵

بپار گفتم کامسال کار خواهم کرد

گذشت عمر من امسال همچو پار دریغ

۶

زهر خموشی بی‌باد تو هزار افسوس

زهر سخن که نه حرف تو صد هزار دریغ

۷

زهر چه بینم و رویت در آن نمی‌بینم

هزار بار فسوس و هزار بار دریغ

۸

نه یک فسوس و ده و صد که بیحساب افسوس

نه صد دریغ و هزاران که بیشمار دریغ

۹

غنیمتی شمر این یکدو دم که ماند ای فیض

بکار کوش نگو رفت وقت کار دریغ

تصاویر و صوت

کلیات اشعار مولانا فیض کاشانی با تصحیح و مقابلهٔ محمد پیمان - فیض کاشانی - تصویر ۲۵۲

نظرات