
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۵۳۱
۱
شکرلله که شد عیان ره حق
یافت جانم درین جهان ره حق
۲
پیشتر ز آنکه پا زره ماند
دید چشم دلم عیان ره حق
۳
در تنم بود مرغ روح قریب
برد او را به آشیان ره حق
۴
در پس پرده ره عیان دیدم
دیدم از رهزنان نهان ره حق
۵
در طلب خون دل بسی خوردم
نتوان یافت رایگان ره حق
۶
از برونش سؤال میکردم
بود در جان من نهان ره حق
۷
همه کس را نمیدهند نشان
هست مخصوص عاشقان ره حق
۸
ای بسا عاقلی که آمد و رفت
رو نهان ماند در جهان ره حق
۹
فیض در خودبخود سفر میکن
که ترا در دلست و جان ره حق
نظرات