فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۵۴۷

۱

چه بنشینم چه برخیزم قعودی لک قیامی لک

ترا ام نیستم خود را شخوصی لک مقامی لک

۲

اگر گویم سخن با کس اگر خاموش بنشینم

بتو وزتست بهر تو سکوتی لک کلامی لک

۳

شفا خواهم که تا باشم توانا بر عبودیت

بلا خواهم که جان بازم شفائی لک سقامی لک

۴

ثیاب ز بهر آن پوشم شوم شایستهٔ طاعت

غذا از بهر آن نوشم لباسی لک قوامی لک

۵

کنم از بهر آن طاعت که قربان رهت گردم

صلوتی لک زکوتی لک جهادی لک صیامی لک

۶

اگر بیدار و هشیارم نظر بر روی تو دارم

و گر در خواب و در مستی فکری لک منامی لک

۷

سرا پایم چو ملک تواست میخواهم ترا باشم

مرا از شرک خودبینی بجرا جعل تمامی لک

۸

دوائی من ک دائی منک رجائی منک شغلی بک

سماعی منک و جدی فیک سکری فی کلامی لک

۹

کشیدم جرعهٔ از بادهٔ عشقت ز خود رفتم

تیقنت دوامی بک و انی فی دوامی لک

۱۰

بدنیا تا زیم عشق جمال تو بجان ورزم

کنم چون روی در جنت بود آنجا مقامی لک

۱۱

وجود فیض شد در ذات تو مستهلک و فانی

فلست منه فی شیء تمامی لک تمامی لک

۱۲

ز خود فانی بتو باقی بتو وز تو کنم مستی

شدی چون بنده را ساقی تکرر فی کلامی لک

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
ابراهیم خضرایی
۱۳۹۴/۰۴/۲۴ - ۱۶:۳۸:۵۴
چه بنشینم چه برخیزم ، قعودی لک قیامی لکتو را ام نیستم خود را ، شخوصی لک مقامی لک.اگر گویم سخن با کس اگر خاموش بنشینمبه تو وز توست ، بهر تو ، سکوتی لک کلامی لک.شفا خواهم که تا باشم توانا بر عبودیتبلا خواهم که جان بازم شفائی لک سقامی لک.ثیاب از بهر آن پوشم شوم شایستهٔ طاعتغذا از بهر آن نوشم ، لباسی لک قوامی لک.کنم از بهر آن طاعت که قربان رهت گردمصلاتی لک زکاتی لک جهادی لک صیامی لک.اگر بیدار و هشـــــیارم ، نظـــر بر روی تــــو دارمو گر در خواب و در مستی ، فسکری لک منامی لک.دوائی منک دائی لک ، رجائی منک شغلی بکسماعی منک و جدی منک ، سکری فی کلامی لک.کشیدم جرعه ای از بادهٔ عشقت ز خود رفتمتیقنت دوامی بک و انی فی دوامی لک.به دنیا تا زیم ، عشق جمال تو به جان ورزمکنم چون روی در جنت بود آنجا مقامی لک.وجود فیض شد در ذات تو مستهلک و فانیفلست منه فی شیء تمامی لک تمامی لک.ز خود فانی بتو باقی بتو وز تو کنم مستیشدی چون بنده را ساقی تکرر فی کلامی لکاز روی نسخه دکتر پیمان