فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۵۶۴

۱

منزلگه یار است دل ماوای دلدارست دل

از غیر بیزارست دل کی جای اغیار است دل

۲

جمعیت خاطر مده از دست بهر کار تن

در بارگه قدس جان پیوسته در کار است دل

۳

گر در ره دلدار نیست بر اهل دل عار است جان

از مهر جانان گر تهیست بر دوش جان بار است دل

۴

از پرتو رخسار او جان مجمع انوار شد

از عکس خال و خط او پیوسته گلزار است دل

۵

تا روی او را دیده‌ام محراب جان ابروی اوست

تا چشم او را دیده‌ام پیوسته بیمار است دل

۶

گیسوش تا آشفته شد دود از سر من میرود

تا شد پریشان زلف او مشتاق زنار است دل

۷

طرز خرام قامتش یاد از قیامت می‌دهد

جان واله از بالای او بیخود ز رفتار است دل

۸

بر دور شمع روی او پروانهٔ دل بی‌شمار

در تار زلفش مو بمو گم گشته بسیار است دل

۹

از روی او در آتشم از موی او در دود و آه

از خوی او جان در بلا در عشق او زار است دل

۱۰

تا در دل من جا گرفت عشقش بدل ماوا گرفت

کار جنون بالا گرفت از عقل بیزار است دل

۱۱

گاهی ز وصلش سرخوشم گاهی بهجران مبتلا

گه سود دارد گه زیان در عشق ما زار است دل

۱۲

دل را به بند ای فیض دراز جسم و بگشا سوی جان

زان رهگذر راحت رسان زین ره در آزار است دل

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
احمدآرام نژاد
۱۳۹۹/۱۱/۲۰ - ۱۶:۵۲:۴۴
درود وعرض ادبمصرع دوم بیت دوم اشتباه تایپی دارد و وزن با بقیه مصراعها نمیخوانددر این مصرع"در بارگه قدس جان پیوسته در کار است دل"به جای گه گاه باید نوشته شود تا وزن (مستفعل)4 حفظ گردد
user_image
احمدآرام نژاد
۱۳۹۹/۱۱/۲۰ - ۱۷:۰۱:۰۰
درود وعرض ادب وزن در حاشیه بالا اشتباه تایپی دارد که اصلاح می کنم (مستفعلن)4