
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۵۷
۱
گفتمش دل بر آتش تو کباب
گفت جانها زماست در تب و تاب
۲
گفتمش اضطراب دلها چیست
گفت آرام سینه های کباب
۳
گفتمش اشک راه خوابم بست
گفت کی بود عاشقانرا خواب
۴
گفتمش بهر عاشقان چکنی
گفت بر گیرم از جمال نقاب
۵
گفتمش پرده جمال تو چیست
گفت بگذر زخویشتن در ایاب
۶
گفتمش تاب آن جمالم نیست
گفت چون بی تو گردی اری تاب
۷
گفتمش باده لب لعلت
گفت از حسرتش توان شد آب
۸
گفتمش تشنهٔ وصال توام
گفت زین می کسی نشد سیراب
۹
گفتمش جان و دل فدا کردم
گفت آری چنین کنند احباب
۱۰
گفتمش مرد فیض در غم تو
گفت طوبی لهم و حسن مآب
نظرات
عبدالمعین مظفری
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.