
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۵۸
۱
ای که چون عمر میروی بشتاب
خستگانرا به غمزهٔ دریاب
۲
گروفا میکنی بوعده قتل
کارم از دست میرود بشتاب
۳
غم تو راحت دل غمگین
عشقت آرام سینهای کباب
۴
بی خودم کن از آن لب میگون
تشنهٔ را به جرعهٔ دریاب
۵
شب نشستم بیاد ابرویت
پشت بر خواب و روی در محراب
۶
عاشقانرا سر غنودن نیست
دیدهٔ بی دلان ندارد خواب
۷
خواب در چشم من چه سان آید
چون دمی نیست خالی از سیلاب
۸
بر رخم بسته تا بکی در وصل
افتتح یا مفتح الابواب
۹
فیض آندم بدوست پیوندی
که نباشی تو در میانه حجاب
نظرات