
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۵۸۵
۱
نه من امروز به دل نقش خیالت بستم
روزگاریست که از بادهٔ عشقت مستم
۲
کردم آلوده به می جامهٔ تقوی و صلاح
آه گر دامن پاک تو نگیرد دستم
۳
نسبت قد تو با سرو صنوبر کردم
پیش چشم تو ز کوتهنظریها بستم
۴
بستم این عهد که پیمانهکشی ترک کنم
باز در عهد تو پیمانشکن آن بشکستم
۵
محتسب بهر خدا هیچ مگو با خود باش
که من از روز ازل آنچه نمودم هستم
۶
نه من امروز شدم عاشق و پیمانهپرست
از دم صبح ازل تا به قیامت مستم
۷
فیض تا چند به زنجیر خرد باشد بند
شکر لله که دیوانه شدم وارستم
نظرات