
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۵۸۹
۱
یکبوسه از آن دو لب گرفتم
ز آن بادهٔ بوالعجب گرفتم
۲
ز آن تنگ دهان شکر مزیدم
ز آن نخل روان رطب گرفتم
۳
مهرش بدل شکسته بستم
ذکر خیرش بلب گرفتم
۴
زان مصحف روی خواندم آیات
ز آن زلف بحق سبب گرفتم
۵
تیر نگهش بروز خوردم
تار زلفش بشب گرفتم
۶
بس فیض کز آن جمال بردم
بس کام که بی طلب گرفتم
۷
میها خوردم بر غم زهاد
از بیادبان ادب گرفتم
۸
اندوه بعاقلان سپردم
عاشق شدم و طرب گرفتم
۹
رو جانب قدس کردم آخر
چون فیض ره عجب گرفتم
نظرات