
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۶۱۵
۱
چشم خوش پر شعبده مست تو نازم
و آن غمزهٔ خونریز زبردست تو نازم
۲
بستی چو گشادی گره از زلف بر ابرو
قربان گشاد تو شوم بست تو نازم
۳
دلهای خلایق همه از پای در افتاد
زان شانه که بر زلف زدی دست تو نازم
۴
برخواست ز جام غم و پیکان تو بنشست
تیری که زدی بر دل من شست تو نازم
۵
از پای در افتاد هر آنکس که سری داشت
طرز نگه چشم سیه مست تو نازم
۶
زد بر صف عشاق وصف خویش نگه داشت
خونریزی مژگان زبر دست تو نازم
۷
کردی نگهی خفیه دل فیض ربودی
چشم خوش پر شعبدهٔ مست تو نازم
نظرات