فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۶۴۵

۱

فرمان نمیبرد این دل چه‌سان کنم

کارم ز دست دل شده مشکل چسان کنم

۲

دست قضا بسلسلها بسته خواهشش

با این دل اسیر سلاسل چه‌سان کنم

۳

روز ازل جنون و خرد بخش کرده‌اند

مجنون بسعی بیهده عاقل چه‌سان کنم

۴

نقص و کمال جمله خلایق نوشته‌اند

آنرا که ناقص آمده کامل چه‌سان کنم

۵

با نفس خویش چون نتوانم بر آمدن

با خیل دیو راکب و راجل چه‌سان کنم

۶

دل ده مرا نخست و دلیری نظاره کن

با دشمن درون من بیدل چه‌سان کنم

۷

کارم گره گره شده چون زلف دلبران

یارب علاج عقدهٔ مشگل چه‌سان کنم

۸

افتاده‌ام بدست هجوم رسوم خلق

ضبط رسوم مردم جاهل چه‌سان کنم

۹

آزادگان چست بمنزل رسیده‌اند

با ننگ واپسی من کاهل چه‌سان کنم

۱۰

فیض و دلش بهم چو نسازند در سلوک

در راه دوست قطع مراحل چسان کنم

تصاویر و صوت

نظرات