
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۶۷۴
۱
تا آتش عشق رخت در جان و دل افروختیم
دیدیم گر مهیا ز غم از خوشدلی وا سوختیم
۲
حالی بغم رو کردهایم با عیش یکرو کردهایم
شادی چو در غم یافتیم آنرا باین بفروختیم
۳
با جنت و طوبی چهکار چون کام ما از غم رواست
از آتش دوزخ چو غم در عشق چون ما سوختیم
۴
چون خرقه پوشان غمت دلهای صافی داشتند
ما هم بامید صفا زینغم مرقع دوختیم
۵
ترک کتاب و درس علم گفتیم چون در راه تو
یک نکتهٔ اغیار سوز از پیر عشق آموختیم
۶
گر دین و دنیا باختیم در عشق و در سودای عشق
لیک از متاع درد و غم سرمایها اندوختیم
۷
افسرده بودی فیض تا با عیش بودت الفتی
ای غم روانت شاد باد کز تو دلی افروختیم
تصاویر و صوت

نظرات