فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۶۸۴

۱

چشم بر هر چه گشادیم رخ خوب تو دیدیم

گوش بر هر چه نهادیم حدیث تو شنیدیم

۲

مردمان چشم گشودند و ندیدند به جز غیر

ما ببستیم دو چشم و بجمالت نگریدیم

۳

لوح دلرا که بر آن نقش و نگار دگران بود

پاک شستیم و بر آن صورت خوب تو کشیدیم

۴

حسن خوبان فریبنده ز دریای تو موج است

ابروی همه از حسن روانبخش تو دیدیم

۵

گر سراب دو جهان رهزن دین و دل ما شد

آخرالامر بسر چشمهٔ مقصود رسیدیم

۶

عارفان وصف تو از دفتر و اسناد شنیدید

ما ز یاقوت گهربار لبان تو شنیدیم

۷

تشنه یکچند دویدیم درین وادی خونخوار

آخر از چشمه حیوان تو یکجرعه چشیدیم

۸

قطرهٔ مستی ما را ز می عشق تو بس بود

لله الحمد بدریای وصال تو رسیدیم

۹

بایع و بیع و ثمن مشتری و جنس تو بودی

سر بسر کوچه و بازار جهان را همه دیدیم

۱۰

چند بر خرقهٔ پرهیز زدن پنبهٔ توبه

آفرین باد ترا عشق کزین خرقه رهیدیم

۱۱

بارها جامهٔ تقوی بگنه چاک ز دستیم

از بی حلّهٔ عفو تو بسی جامه دریدیم

۱۲

پای سعیت همه شد آبله در راه طلب فیض

بار ما در دل ما بود عبث می‌طلیدیم

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
فرزاد شهزاد
۱۳۹۵/۰۳/۱۶ - ۱۰:۳۲:۳۸
..... بار ما در دل ما بود عبث می(طلبیدیم)
user_image
.
۱۳۹۹/۰۲/۰۹ - ۱۴:۲۵:۵۴
بار ما در دل ما بود عبث می‌طلیدیم"یار" ما در دل ما بود عبث می "طلبدیم"در جایی به صورت «بخیه»توبه دیدم و به نظر بخیه برای خرقه مناسب تر است تا پنبهاز بی حلّهٔ عفو تو بسی جامه دریدیم"از پی" حله عفو تو بسی جامه دریدیم