
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۷۰
۱
دلم گرفت ازین خاکدان پر وحشت
ره بهشت کدامست و منزل راحت
۲
بلاست صحبت بیگانه و دیار غریب
کجاست منزل مألوف و یار بی کلفت
۳
زسینه گشت جدا و نیافت محرم راز
نفس گره شده در کام ماند از غیرت
۴
اگر بعالم غیبم دریچهٔ بودی
زدودمی بنسیمی دمی ز دل کربت
۵
مگر سروش رحیلی بگوش جان آمد
دل گرفته گشاید زکربت غربت
۶
زوصل دوست نسیمی بیار باد صبا
که سخت شعله کشیده است آتش فرقت
۷
بجز کتاب انیسی دلم نمیخواهد
زهی انیس و زهی خامشی زهی صحبت
۸
اگر اجل دهدم مهلت و خدا توفیق
من و خدا و کتابی و گوشهٔ خلوت
۹
هزار شکر که کاری بخلق نیست مرا
خدا پسند بود فیض را زهی همت
تصاویر و صوت

نظرات