
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۷۰۰
۱
حسنش دریا و من سبویم
عشقش چوکان و من چه گویم
۲
من قالبم او مرا چو جانست
او آب روان و من چه جویم
۳
او چون نائی و من چه نایم
نالان و حزین و زار اویم
۴
او از لب من سخن سراید
این نیست که ترجمان اویم
۵
ای خواجه مرا حقیر مشمار
پروردهٔ دست لطف اویم
۶
از نیک به جز نکو نیاید
چون او نیکوست من نکویم
۷
چون پشت من اوست در همه حال
با او پیوسته روبرویم
۸
گاه از شادی غزل سرایم
گاهم از غم چو فیض مویم
۹
آنرا که بود بکوی او خاک
افتاده به چه خاک کویم
نظرات