فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۷۲۹

۱

بنثر اگر چه توان گوهر سخن گفتن

ولی بنظم بود خوشنما سخن گفتن

۲

لباس حرف چه پوشید شاهد معنی

بود چو موزون خوشتر بود پذیرفتن

۳

اگر چه نثر گره میگشاید از دل نیز

غبار غم بغزل میتوان ز دل رفتن

۴

گل از صفا شکفد غنچهٔ دل از اشعار

ز شعر گفتن و خواندن طلب کن اشکفتن

۵

چو در لباس مجاز آوری حقیقت را

بکوش تا که نگفتن بود نه بنهفتن

۶

بهوش باش که حرف نگفتنی بجهد

نه هر سخن که بخاطر رسد توان گفتن

۷

یکی زبان و دو گوشست اهل معنی را

اشارتی بیکی گفتن و دو بشنفتن

۸

سخن چه سود ندارد نگفتنش اولی است

که بهتر است ز بیداری عبث خفتن

۹

دو چار چون شودت هرزه گو تغافل کن

علاج بیهده گو نیست غیر نشنفتن

۱۰

بهر زه صرف مکن عمر بی بدل ای فیض

ببین چه حاصل تست از صباح تا خفتن

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
ابراهیم خضرایی
۱۳۹۴/۰۴/۲۴ - ۱۶:۲۴:۰۷
به نثر اگر چه توان گوهر سخن سفتنولی به نظم بود خوش نما سخن گفتن.لباس حرف چو پوشید شاهد معنیبود چو موزون خوشتر بود پذیرفتن.اگر چه نثر گره می گشاید از دل نیزغبار غم به غزل می توان ز دل رفتن.گل از صفا شکفد غنچهٔ دل از اشعارز شعر گفتن و خواندن طلب کن اشکفتن.چو در لباس مجاز آوری حقیقت رابکوش تا که نگفتن بود نه به نهفتن.بهوش باش که حرف نگفتنی نجهدنه هر سخن که بخاطر رسد توان گفتن.یکی زبان و دو گوش است اهل معنی رااشارتی به یکی گفتن و دو بشنفتن.سخن چو سود ندارد نگفتنش اولی استکه بهتر است ز بیداری عبث خفتن.دچار چون شودت هرزه گو ، تغافل کنعلاج بیهده گو نیست غیر نشنفتن.به هرزه صرف مکن عمر بی بدل ای فیضببین چه حاصل توست از صباح تا خفتن
user_image
ابراهیم خضرایی
۱۳۹۴/۰۴/۲۴ - ۱۶:۲۵:۳۴
نسخه دکتر پیمان :به نثر اگر چه توان گوهر سخن سفتنولی به نظم بود خوش نما سخن گفتن.لباس حرف چو پوشید شاهد معنیبود چو موزون خوشتر بود پذیرفتن.اگر چه نثر گره می گشاید از دل نیزغبار غم به غزل می توان ز دل رفتن.گل از صفا شکفد غنچهٔ دل از اشعارز شعر گفتن و خواندن طلب کن اشکفتن.چو در لباس مجاز آوری حقیقت رابکوش تا که نگفتن بود نه به نهفتن.بهوش باش که حرف نگفتنی نجهدنه هر سخن که بخاطر رسد توان گفتن.یکی زبان و دو گوش است اهل معنی رااشارتی به یکی گفتن و دو بشنفتن.سخن چو سود ندارد نگفتنش اولی استکه بهتر است ز بیداری عبث خفتن.دچار چون شودت هرزه گو ، تغافل کنعلاج بیهده گو نیست غیر نشنفتن.به هرزه صرف مکن عمر بی بدل ای فیضببین چه حاصل توست از صباح تا خفتن
user_image
ابراهیم خضرایی
۱۳۹۴/۰۴/۲۴ - ۱۶:۲۸:۵۶
به نثر اگر چه توان گوهر سخن سفتنولی به نظم بود خوش نما سخن گفتن.لباس حرف چو پوشید شاهد معنیبود چو موزون خوشتر بود پذیرفتن.اگر چه نثر گره می گشاید از دل نیزغبار غم به غزل می توان ز دل رفتن.گل از صفا شکفد غنچهٔ دل از اشعارز شعر گفتن و خواندن طلب کن اشکفتن.چو در لباس مجاز آوری حقیقت رابکوش تا که نگفتن بود نه به نهفتن.بهوش باش که حرف نگفتنی نجهدنه هر سخن که بخاطر رسد توان گفتن.یکی زبان و دو گوش است اهل معنی رااشارتی به یکی گفتن و دو بشنفتن.سخن چو سود ندارد نگفتنش اولی استکه بهتر است ز بیداری عبث خفتن.دچار چون شودت هرزه گو ، تغافل کنعلاج بیهده گو نیست غیر نشنفتن.به هرزه صرف مکن عمر بی بدل ای فیضببین چه حاصل توست از صباح تا خفتننسخه دکتر پیمانگنجور عزیز با توجه به اشتباهات تایپی بسیار در اشعار فیض به مرور سعی در درج اشعار تصحیح شده از روی نسخه دکتر پیمان که البته با نسخه خطی نیز مقابل شده برایتان برای هر غزلی که از اینجا بر می دارم ارسال خواهم کرد که جبران محبتهای شما باشد .
user_image
ابراهیم خضرایی
۱۳۹۴/۰۴/۲۴ - ۱۶:۳۱:۰۵
پیوند به وبگاه بیرونیاین نیز آدرس صفحه فیس بوک که هر غزلی که خود میخواهید از آنجا برداشت کنید ، البته تمامی غزلها تصحیح شده است .