فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۷۳۹

۱

ای که داری هوس طلعت جانان دیدن

نیست باشد شدنت وانگهش آسان دیدن

۲

آن جمالی که فروغش کمر کوه شکست

کی توان از نظر موسی عمران دیدن

۳

نشود تا دلت از قید علایق آزاد

نتوان جلوه آن سرو خرامان دیدن

۴

تار موی خرد از دیده دل بیرون کن

تا بنورش بتوانی ره عرفان دیدن

۵

چشم خفاش بمان چشم دگر پیدا کن

نور خورشید ازل کی بود آسان دیدن

۶

زنگ دل پاک کن از اشک و بدل بینا شو

کان جمالیست که نتوانش بچشمان دیدن

۷

جان ترا باید و پاید غم تن چند خوری

بگذر از تن اگرت هست سر جان دیدن

۸

بر درش چند بدی‌ آری و نافرمانی

هیچ شرمت نشود زینهمه احسان دیدن

۹

مزن ای فیض ازین بیش ز گفتار نفس

اگرت هست سر آئینه جان دیدن

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
همایون زندی
۱۳۹۳/۰۱/۰۲ - ۱۲:۵۲:۳۷
« نیست باشد شدنت وانگهش آسان دیدن »صحیح آن « نیست باید شدنت... »
user_image
سپهر حاج سعیدی sepehr۸۱۹۰@gmail.com
۱۴۰۰/۱۱/۳۰ - ۱۱:۰۳:۱۰
یکی از تست های قرابت حوزه ی عرفان کنکور 91 تجربی بطور کامل برگرفته از ابیات همین غزل بود(ستایش آزادگی)