
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۷۶۶
۱
ای که هم دردی و هم درمان من
وی که هم جانی و هم جانان من
۲
دردم از حد رفت درمانی فرست
ای دوای درد بی درمان من
۳
تا بکی سوزد دلم در آتشت
رحمی آخر بر دل من جان من
۴
آتش عشقت سراپایم گرفت
سوخت خشک و ترزخان و مان من
۵
روز اول دین و دل دادم ز دست
تا چو آرد بر سر پایان من
۶
راز خود هر چند پنهان داشتم
فاش کرد این دیدهٔ گریان من
۷
یادگار از فیض در عالم بماند
قصه عشق من و جانان من
تصاویر و صوت

نظرات