
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۷۷۵
۱
غم عشقت فزون شد چون کنم چون
شکیب از حد برون شد چون کنم چون
۲
مرا بی جرمی از خود دور کردی
دلم زینغصه خون شد چون کنم چون
۳
بکام اژدهای غم فتادم
نمیدانم که چون شد چون کنم چون
۴
دلی کان با وصالت داشت آرام
کنون در هجر خون شد چون کنم چون
۵
ز عشقت ای پری دیوانه گشتم
سراپایم جنون شد چون کنم چون
۶
بگرداب بلائی مبتلایم
که نتوان زان برون شد چون کنم چون
۷
بلای عشق و بی تابی و مستی
جنون من فنون شد چون کنم چون
۸
دلم در زلف بیآرام جا کرد
سکونم بیسکون شد چون کنم چون
۹
نمیگنجد دگر در سینهٔ فیض
غمش از حد برون شد چون کنم چون
نظرات