
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۷۹۴
۱
گه سوی طاعت روم گه سوی عصیان او
مظهر لطفم من و مظهر غفران او
۲
گاه مرا لطف او بر در طاعت برد
گه کشدم دست قهر جانب عصیان او
۳
در گنهم گاه عفو سوی جنان آورد
گه بردم منتقم جانب نیران او
۴
گاه جمالش مرا بر سر شکر آورد
گاه جمالم برد بر در کفران او
۵
جرم من و حلم او هر دو زحد درگذشت
تا چکند عاقبت این من و آن او
۶
هستی او از قدم هستی ما از عدم
باقی و پاینده او ما همه قربان او
۷
تا برد و بازدش گیرد و اندازدش
گوی دلم میتپد در خم چوگان او
۸
حلقه بگوش ویم رفته ز هوش ویم
گوش مرا میسزد نغمهٔ الحان او
۹
میکشدم امر او جانب این گفتگو
فیض ز جان و ز دل هست بفرمان او
نظرات