فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۸۰۰

۱

هستیم یکقطره از دریای تو

مستیم یک نشأه از صهبای تو

۲

گر قبولم میکنی درّ یتیم

رانیم از خود کف دریای تو

۳

حسن تو نور دل بینای من

عشق من زیب رخ زیبای تو

۴

چشم تو مفتون سر تا پای خود

چشم من حیران سر تا پای تو

۵

آبروی شمع و مه را ریخت دوش

آفتاب روی بزم آرای تو

۶

میفزاید شور بر شور دلم

چون تبسم میکند لب‌های تو

۷

آه من از تاب آن زلف سیاه

شور من از لعل شکر خای تو

۸

ناله‌ام از بخت مادر زاد خود

عشق من از حسن مادرزای تو

۹

هر که سودا کرد با تو سود برد

فیض را سر رفت از سودای تو

تصاویر و صوت

نظرات