
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۸۱۲
۱
ای عاقلان دیوانهام زنجیر زلف یار کو
بر شعلهای شوق دل پروانهام دلدار کو
۲
دل مست او جان مست او تن هم سرا پا مو بمو
در جملهٔ ذرات من یکذره هشیار کو
۳
دل رفت جان هم میرود روح روان هم میرود
جانانه را آگه کنید آن دلبر غمخوار کو
۴
دل بستم اندر زلف او واعظ ز دستم دست شو
کافر شدم کافر شدم زنار کو زنار کو
۵
قربانیم قربانیم عید وصال او کجاست
مشتاق جانم افشانیم آن غمزهٔ خونخوار کو
۶
گیرم بر اندازی نقاب بنمائی آنرخ بیحجاب
لیکن سرت گردم مرا یارائی دیدار کو
۷
گفتم که چون بینم ترا شرح غم دل سر کنم
آندم که بینم روی او آن طاقت گفتار کو
۸
شب با خیال زلف تو کی خواب آید فیض را
در خواب هم کی بینمت آندولت بیدار کو
نظرات
ناشناس
جلیل