فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۸۱۲

۱

ای عاقلان دیوانه‌ام زنجیر زلف یار کو

بر شعلهای شوق دل پروانه‌ام دلدار کو

۲

دل مست او جان مست او تن هم سرا پا مو بمو

در جملهٔ ذرات من یکذره هشیار کو

۳

دل رفت جان هم میرود روح روان هم میرود‌

جانانه را آگه کنید آن دلبر غمخوار کو

۴

دل بستم اندر زلف او واعظ ز دستم دست شو

کافر شدم کافر شدم زنار کو زنار کو

۵

قربانیم قربانیم عید وصال او کجاست

مشتاق جانم افشانیم آن غمزهٔ خونخوار کو

۶

گیرم بر اندازی نقاب بنمائی آنرخ بی‌حجاب

لیکن سرت گردم مرا یارائی دیدار کو

۷

گفتم که چون بینم ترا شرح غم دل سر کنم

آندم که بینم روی او آن طاقت گفتار کو

۸

شب با خیال زلف تو کی خواب آید فیض را

در خواب هم کی بینمت آندولت بیدار کو

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
ناشناس
۱۳۹۱/۰۴/۱۷ - ۰۳:۴۹:۵۶
دل بستم اندر زلف او واعظ ز پندم دست شو .این بند به این شکل صحیح می باشد زیرا واعظ یا سخنگو معمولا کسی است که در صدد پند و اندرز می باشد و به نظر می رسد که عبارت واعظ ز دستم دست شو کاملا درست نباشد
user_image
جلیل
۱۳۹۷/۰۹/۲۸ - ۰۱:۵۸:۵۹
به نظرم یک غلط تایپی یا چاپی احتمالاً در اصل کتاب وجود داره که در این وبسایت و وبسایتهای دیگر پیوسته داره تکرار میشه مشتاق جانم افشانیم به نظرم با وزن شعر اصلاً هماهنگ نیست و به نظرم مشتاق جان افشانیم درست باشه.