فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۸۱۶

۱

عشق رسید و دل بزد نوبت پادشاه نو

عقل و سپاه عقل را کرد برون سپاه نو

۲

لشکر عشق خیمه زد در بر و بوم ملک دل

غلغله در بدن فکند مقدم پادشاه نو

۳

عشق بدل مقیم شد دولت دل عظیم شد

یافت ز یمن طلعتش شوکت تازه جاه نو

۴

قاضی شرع تاج یافت مذهب حق رواج یافت

در صف صوفیان چو زد نوبت لا اله نو

۵

رسم و رهی که عقل داشت کرد از آن کناره دل

عشق چو در میان نهاد رسم نوی و راه نو

۶

سوخته بود راه من دلق من و کلاه من

دوختم از لباس عشق دلق نو و کلاه نو

۷

زاهد رو بکعبه را قبله صد و مرا یکیست

گرچه بهر دمی کنم روی بقبله گاه نو

۸

رو بنما که بر سپهر کهنه شدند ماه و مهر

ای رخت آفتاب نو هر طرفیش ماه نو

۹

فیض بسینه تا بکی آه قدیم میکنی

هر نفس از درون بر آر نالهٔ تازه آه نو

تصاویر و صوت

کلیات اشعار مولانا فیض کاشانی با تصحیح و مقابلهٔ محمد پیمان - فیض کاشانی - تصویر ۳۷۳

نظرات