
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۸۲۱
۱
ای که دردت با دوا آمیخته
در غمت بس خرمی انگیخته
۲
با تو تا پیوند محکم کردهام
رشتهٔ جان از جهان بگسیخته
۳
مهر تو بگرفته سر تا پای من
عشق تو با جان و دل آمیخته
۴
بر درخت عشق در باغ دلم
میوههای گونه گون آویخته
۵
دیدهٔ گریانم از دریای عشق
در کنار درّ و گوهر ریخته
۶
کهنه غربال فلک بر سر مرا
نو بنو غم بر سر غم ریخته
۷
هم ز دردت کن دوا این درد فیض
ای ز دردت صد دوا انگیخته
نظرات