
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۸۴۲
۱
گرفتم ملک جان الحمدالله
گذشتم از جهان الحمدالله
۲
چه جان و چه جهان چه ملک و چه ملک
شدم تا جان جان الحمدالله
۳
مکان را در نوردیدم بهمت
شدم تا لامکان الحمدالله
۴
برون کردم سر از عالم نهادم
قدم بر آسمان الحمدالله
۵
ز مهر فانیان دل بر گرفتم
شدم از باقیان الحمدالله
۶
ز محکومان بریدم رو نهادم
سوی آن حکمران الحمدالله
۷
ز چاه طبع یوسف وار رفتم
بسوی مصر جان الحمدالله
۸
ز خوف عقل یونس وار جستم
بصحرای عیان الحمدالله
۹
ز بود فیض و نابودش برستم
نه این ماند و نه آن الحمدالله
تصاویر و صوت

نظرات