فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۸۵۹

۱

باز این چه فتنه است که در سر گرفته‌ای

بوم و بر مرا همه آذر گرفته‌ای

۲

می آئی و ز آتش حسن و فروغ ناز

سر تا بپای شعله صفت در گرفته‌ای

۳

ای پادشاه حسن که اقلیم جان و دل

بی منت سپاهی و لشگر گرفته‌ای

۴

خاکستر تنم چه عجب گر رود بباد

زین آتشیکه در دل و در جان گرفته‌ای

۵

هر چند سوختی دگر آتش فروختی

جان مرا مگر تو سمندر گرفته‌ای

۶

گفتم مگر جفا نکنی بر دلم دگر

می‌بینمت که عربده از سر گرفته‌ای

۷

تنها اسیر تو نه همین این دل منست

دلهای عالمی تو مسخر گرفته‌ای

۸

ای عشق بر سریر ایالت قرار گیر

در ملک جان و دل که سراسر گرفته‌ای

۹

از عشق نیست فیض ترا مهربانتری

محکم نگاه‌دار چو در بر گرفته‌ای

۱۰

نزدیک تر ز عشق رهی نیست زاهدا

با ما بیا چرا ره دیگر گرفته‌ای

تصاویر و صوت

کلیات اشعار مولانا فیض کاشانی با تصحیح و مقابلهٔ محمد پیمان - فیض کاشانی - تصویر ۴۲۸

نظرات