فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۸۶۲

۱

ای آنکه در ازل همه را یار بوده‌ای

از دار اثر نبوده تو دیار بوده‌ای

۲

هر کار هر که کرد تو تقدیر کرده‌ای

پیش از وجود خلق در آن کار بوده‌ای

۳

عالم همه تو بوده و تو خالی از همه

یکتای فرد بوده‌ای و بسیار بوده‌ای

۴

حسن از تو رو نموده و عشق از تو آمده

مطلوب بوده و طلبکار بوده‌ای

۵

بنموده در نقاب نکویان جمال خویش

وین طرفه در نقاب بدیدار بوده‌ای

۶

بس دل که بهر خویشتن آئینه ساخته

زان آینه بخویش نمودار بوده‌ای

۷

خود را بخود نموده در آئینه‌ای جهان

بیننده بوده‌ای و بدیدار بوده‌ای

۸

فاش و نهان خلق هویداست نزد تو

بی آلت بصر همه دیدار بوده‌ای

۹

رفتار مور در شب دیجور دیده‌ای

ز اسرار خلق جمله خبردار بوده‌ای

۱۰

هر جای هر چه بوده بر آن بوده‌ای محیط

عالم چو مرکزی و تو پر کار بوده‌ای

۱۱

بی تو نه هستی و نه توانائی بود

ما را تو چاره بوده و ناچار بوده‌ای

۱۲

ما هیچ نیستیم بخود سایه‌ای توایم

هم جاعل ظلام و هم انوار بوده‌ای

۱۳

بس دل شکسته بر درت ای جا برالکسیر

پیوسته ایستاده که جبار بوده‌ای

۱۴

بس بنده‌ای که کرده گنه بر امید آنکه

غفار بوده‌ای تو و ستار بوده‌ای

۱۵

گرفیض را ز جهل بر آری غریب نیست

پیوسته بنده پرور و غفار بوده‌ای

تصاویر و صوت

کلیات اشعار مولانا فیض کاشانی با تصحیح و مقابلهٔ محمد پیمان - فیض کاشانی - تصویر ۳۹۰

نظرات

user_image
حسینی‌نیکو
۱۳۹۵/۰۴/۰۳ - ۲۲:۲۳:۵۲
مصرع اول بیت سیزدهم ایراد تایپی دارد:"بس دل‌شکسته بر درت ای جابر الکسیر"