
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۸۸۳
۱
دل آواره را در کوی خود آوارهتر کردی
من بیچاره را در عشق خود بیچارهتر کردی
۲
دلم خوکارهٔ ذوق شراب حسن خوبان بود
ز چشم و لب شرابم دادی و خوکارهتر کردی
۳
ز مردم چشم مستت خون دل میخورد مژگان را
به زهر آلودی و آن مست را خونخوارهتر کردی
۴
دل مردم ربودن بیخبر هاروت نتواند
ازو این غمزه را در دلبری سحارهتر کردی
۵
به غیر از عشق مهرویان نمیکردم دگر کاری
تو کردی کارها با من، مرا این کارهتر کردی
۶
به چشم دانشت نظاره بودم تاکنون اکنون
ز بینش سرمهای بخشیدیم نظارهتر کردی
۷
نگاهت هر زمان از فیض نوعی میرباید دل
مگر چشمانت را در دلبری عیارهتر کردی
تصاویر و صوت

نظرات