فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۸۹۵

۱

از شهر وفا صبا چه داری

از دوست برای ما چه داری

۲

تا جان دهمت بمژدگانی

زان دلبر آشنا چه داری

۳

از تحفه بیاد ما چه با تو است

از نامه بنام ما چه داری

۴

هان زود پیام دوست بگذار

دل میردوم ز جا چه داری

۵

گر بازرسی بکوی جانان

گوید بتو ای صبا چه داری

۶

با درد بگو که خستهٔ راه

در محنت و در بلا چه داری

۷

تو فرقت و من وصال خواهم

ایندرد مرا دوا چه داری

۸

گفتی که وصال رایگان نیست

دیدار مرا بها چه داری

۹

جانیست مرا و آن هم از تو

از ما طمع بها چه داری

۱۰

خونشد دل و شد زدیده جاری

با فیض تو ماجرا چه داری

۱۱

زاهد بگذر ز خیری از ما

با عاشق مبتلا چه داری

۱۲

من خود دارم بنقد دردی

آیا تو در این سرا چه داری

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
عبدالحسین سبحانی
۱۳۹۸/۱۲/۱۰ - ۱۲:۴۶:۲۰
در بیت پنجم به نظر میرسه باید بین «باز» و «رسی» فاصله باشهدر بیت آخر هم شاید با کمی جا به جایی کلمات به شکل زیر، خوانش شعر بهتر باشه:دارم خودِ من به نقد دردیآیا تو در این سرا چه داری؟