
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۹۰۳
۱
ای فدای غم جان تو کسی
که تو هم جانی و جانان کسی
۲
تو بمانی دگران در گذرند
همهٔ خلق بقربان کسی
۳
لمن الملک تو سوزد اغیار
آتش قهر تو طوفان کسی
۴
بفدای تو سر و سامان ها
ای سر هر کس و سامان کسی
۵
هر چه جز تو همه کفر است و ضلال
نیست جز عشق تو ایمان کسی
۶
درد تو بس بودم در دل و جان
درد تو مایهٔ درمان کسی
۷
روی بنمائی و گر ننمائی
آن خویشی تونهای آن کسی
۸
رحم کن رحم که بگداخت دلم
در غمت جان کسی جان کسی
۹
فیض جان داد بجانان آخر
قطره پیوست بعمان کسی
نظرات