فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۹۰۷

۱

گفتم رخت ندیدم گفتا ندیده باشی

گفتم ز غم خمیدم گفتا خمیده باشی

۲

گفتم ز گلستانت گفتا که بوی بردی

گفتم گلی نچیدم گفتا نچیده باشی

۳

گفتم ز خود بریدم آن باده تا چشیدم

گفتا چه زان چشیدی از خود بریده باشی

۴

گفتم لباس تقوی در عشق خود بریدم

گفتا به نیک نامی جامه دریده باشی

۵

گفتم که در فراقت بس خون دل که خوردم

گفتا که سهل باشد جورم کشیده باشی

۶

گفتم جفات تا کی گفتا همیشه باشد

از ما وفا نیاید شاید شنیده باشی

۷

گفتم شراب لطفت آیا چه طعم دارد

گفتا گهی ز قهرم شاید مزیده باشی

۸

گفتم که طعم آن لب گفتا ز حسرت آن

جان بر لبت چه آید شاید چشیده باشی

۹

گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی

گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی

۱۰

خود را اگر نه بینی از وصل گل بچینی

کار تو فیض اینست خود را ندیده باشی

تصاویر و صوت

کلیات اشعار مولانا فیض کاشانی با تصحیح و مقابلهٔ محمد پیمان - فیض کاشانی - تصویر ۴۲۳

نظرات

user_image
بیگانه
۱۳۹۷/۰۴/۳۱ - ۰۶:۲۸:۴۹
ای واااااای من... ای واااااااااااااای... چه شعری بود... مرا نابود کرد...نابود... تا به حال شبیهش را اصلا ندیده و نخوانده بودم... حیف که چه مهجور است... عاشقش شدم... بی نظیر و فوق العاده بود... فوووووق العاده ناب و بکر... بکر ِِ بکر...
user_image
کسرا
۱۳۹۷/۱۰/۱۷ - ۰۸:۲۴:۳۸
بیگانه ی مملو از احساس ... درود بر تو
user_image
کسرا
۱۳۹۷/۱۰/۱۷ - ۰۸:۳۱:۱۹
فیض بردیم فیض کاشانی ... روانت شاد
user_image
رها
۱۴۰۰/۰۵/۱۶ - ۰۸:۵۴:۵۱
انتهای مصراع اول بیت یکی مونده به آخر آیا علامت سوال لازم نداره؟
user_image
ملیکا رضایی
۱۴۰۰/۰۵/۱۶ - ۰۹:۳۹:۱۵
به نظر من باید داشته باشه البته شعر به گونه ای هست که مصراع بعدی جواب ش رو داده و سوالی هست که جواب ش اومده پس استفهام انکاری ست ؛پس باید علامت سوال داشته باشه ... بزرگان نظری دارند بگویند 
user_image
ملیکا رضایی
۱۴۰۰/۰۵/۱۶ - ۱۴:۱۱:۱۹
بانو غزل عزیز  راستش با حاشیه شما کمی شک کردم ،غزل را بار دیگر خواندم ،باز هم تردید دارم !    |: تا قبل این بیت که واضح هست سوالی نیست ؛اما این بیت هم میتواند باشد هم نه ولی به نظر من اکنون که سه بار خواندم فکر کنم نظر شما درست است و سوالی نیست ولی یکم باز شک دارم :)
user_image
ملیکا رضایی
۱۴۰۰/۰۵/۱۶ - ۱۴:۳۶:۴۷
بانو غزل ! عالی ... اما شک بین چند راه تفکر رو دچار تخلخل میکنه ؛و راه انسان یک راه نیست ،قصدش یک است ولی راه به سوی آن بینهایت...تا چه شود و ره به کجا برد ... رهی باید روم زین ره لیکن نمیدانم کدامین ره روم باید که راهی چشم نمیپاید
user_image
ملیکا رضایی
۱۴۰۰/۰۵/۱۷ - ۰۳:۳۰:۵۱
خوشا به شما که راهتان را میدانید یکی ست  من میدانم راه من الحق یکی ست ولیکن با وجود آنکه میدانم راه من چیست باز نمیدانم ... نمیدانم این حس را تجربه کرداید یا نه : اینکه چیزی را لمس کنید بفهمید ولی باز هم نفهمید ... دانستن من از راه خویش معادل همین حس هست .     من هنوز دنبال راه خود هستم ... احساس میکنم پیدا نخواهم کرد حال آنکه چشمان من دروغ نمیگوید و پیش روی من هست ...   من به کسانی چون شما نظر ویژه ای دارم ...از نظر من کسانی چون شما از راه خود یقین دارند و اگر هم در راه مشکلی بود که وارد راه دیگر برای رسیدن به همان راه شوند باز هم آن اصلی را  هدف خود میدانند دچارتزلزل نمیشوند برای کسانی چون شما ارزش قائل هستم ... البته شاید درک من از شما اشتباه باشد ولی از همین یک حرفتان برداشت من این بوده ... خوشا به شما که حیران نیستید ؛ هیچ گاه حیران نباشید :)
user_image
ملیکا رضایی
۱۴۰۰/۰۵/۱۷ - ۰۳:۵۳:۴۵
گذشت زمان برایم سخت است  خاطرات رهایم نمیکند  شکست ها مرا ناراحت میکند  پاهایم هیچگاه حرکتی به جلو نکرده به عقب میرود ...و اگر به جلو بروم هربار شکست میآید ... این را تجربه کرده ام ...چندینبار ... خدا به همه لطف و محبت دارد به من هم داشته و دارد  اما مشکل از من است...احساس گناه ...حالآنکه به ظالمی چون من هم ظلم میشود ...و اینها هست که مرا ناراحت میکند ...یک شب آسایش بدون غم مرا رها نباشد...
user_image
سفید
۱۴۰۱/۰۶/۲۵ - ۱۴:۰۸:۰۹
  گفتم جفات تا کی؟ گفتا همیشه باشد! از ما وفا نیاید، شاید شنیده باشی!   گفتم به کام وصلت خواهم رسید روزی؟ گفتا که نیک بنگر؛ شاید رسیده باشی...  
user_image
علیرضا زرین آرا
۱۴۰۲/۰۶/۱۴ - ۰۲:۲۵:۱۶
این شعر در تک ترانه ای با نام "شاید شنیده باشی" که آقای سینا سرلک با صدای خانم قاضیانی در دستگاه نوا خوانده و آهنگ آن را حمیدرضا گلشن ساخته در تابستان 1402 منتشر شده و در فضای مجازی در دسترس عموم است.
user_image
رضا
۱۴۰۲/۱۰/۳۰ - ۰۰:۳۳:۵۸
گفتم بکام وصلت خواهم رسید روزی گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشیواقعا دقت کنین به این بیت چقدر بی محتوا چقدر مسخره
user_image
رضا از کرمان
۱۴۰۲/۱۰/۳۰ - ۱۵:۵۹:۱۴
آقا رضا سلام  نفهمیدم چرا این بیت را بی محتوا  وسخیف خواندید بیشتر توضیح میفرمایید.به معنای بیت بعد توجه کردید.
user_image
نگارنده
۱۴۰۳/۰۳/۲۹ - ۱۱:۱۲:۳۶
با سلام به نظر می رسد در دو بیت از ابیات فوق‌العاده زیبای جناب فیض بجای «چه» مناسبتر است که از «چو» استفاده شود: گفتم ز خود بریدم آن باده تا چشیدم گفتا چو زان چشیدی از خود بریده باشی معنی: گفتم تا از باده عشق تو چشیدم از «خود»م رها شدم. «او» گفت همین که از باده وصل من نوشیدی نشانۀ این است که از خود بریده باشی.   همچنین در بیت زیر: گفتم که طعم آن لب گفتا ز حسرت آن جان بر لبت چو آید شاید چشیده باشی معنی: گفتم که مشتاق طعم آن لبم (مشتاق وصال تو هستم) «او» گفت که چنانچه از حسرت وصل من جان بر لبت آید (از دنیا و مافیها جدا شوی) آنگاه است که شاید طعم وصال مرا بچشی