
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۹۱۰
۱
وزد بر اهل دلی گر نسیم درویشی
حیات تازه برد از نعیم درویشی
۲
چه رشگها که برد چون نقاب برخیزد
سریر پادشهی بر گلیم درویشی
۳
خرد نظایر عالم بهم چه میسنجید
به نیم ملک بچربید نیم درویشی
۴
چه آسمان و چه انجم چه آفتاب چه ماه
برند رشگ بر اهل نعیم درویشی
۵
بسست راحت نقدی که هست با درویش
زیادتی بود اجر عظیم درویشی
۶
هزار شکر که پیوسته جسم و روحمرا
معطر است دماغ از نسیم درویشی
۷
چه ابلهند گروهی که با کفاف معاش
نهند بر سر هم زر ز بیم درویشی
۸
شود سراسر آسایشش به تیغ عناد
که پاک شد ز ره مستقیم درویشی
۹
برغم انف گروهی که سر کشند ای فیض
بکش تو پا سره بر از گلیم درویشی
نظرات