
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۹۱۸
۱
عاشقانرا شور مستی سود دارد خیلکی
عقلانرا ترک هستی سود دارد خیلکی
۲
میشوم خاک رهش بر من چه میآرد گذر
پیش اهل ناز پستی سود دارد خیلکی
۳
عشق خوبان چوب تعلیمست بهر بندگی
عابدان را زهد و هستی سود دارد خیلکی
۴
بادهٔ مرد افکن از چشم خوش ساقی بکش
عقل را زین باده مستی سود دارد خیلکی
۵
گر کنم قصد گناهی یاد قهرش میکنم
پاچه لغزد چوب دست سود دارد خیلکی
۶
زهد خشک او غرور و نخوت و کبر و منی
زاهدان را میپرستی سود دارد خیلکی
۷
فیض اگر گردن کشد از طاعت گردنکشان
بر تطاول عرض هستی سود دارد خیلکی
نظرات
فاطمه محمدی