فیض کاشانی

فیض کاشانی

غزل شمارهٔ ۹۲۱

۱

ای که خواهی دل ما را به جفاها شکنی

نکنی هی نکنی هی نکنی هی نکنی

۲

طاقت سنگ جفا، شیشه دل کی آرد

نزنی هی نزنی هی نزنی هی نزنی

۳

نخل امّید تو کز وی چمن دل تازه است

نکنی هی نکنی هی نکنی هی نکنی

۴

ای که گفتی نکنم چارهٔ درد تو به ناز

بکنی هی بکنی هی بکنی هی بکنی

۵

عهدها چون دل ما چند شکستیّ و دگر

شکنی هی شکنی هی شکنی هی شکنی

۶

دوست را از نظر خویش چرا بی‌جرمی

فکنی هی فکنی هی فکنی هی فکنی

۷

گفتی ای فیض من از عشق بتان دل بکنم

نکنی هی نکنی هی نکنی هی نکنی

تصاویر و صوت

کلیات اشعار مولانا فیض کاشانی با تصحیح و مقابلهٔ محمد پیمان - فیض کاشانی - تصویر ۴۰۶

نظرات

user_image
محسن
۱۳۹۲/۰۹/۲۶ - ۰۷:۱۲:۴۵
جالب بود برایم این ابداع زیبا. نزنی هی نزنی هی نزنی هی نزنی ...
user_image
ابوالفضل
۱۴۰۲/۰۳/۱۲ - ۰۶:۳۳:۵۹
جالب بود