
فیض کاشانی
غزل شمارهٔ ۹۳۷
۱
مست و بیپروا به یغما میروی
لوحش الله خوب و زیبا میروی
۲
غارت جانهاست مقصود دلت
تا به عزم صید دلها میروی
۳
میروی و همرهت دلهای ما
تا نپنداری که بیپا میروی
۴
میروی و صد هزاران دل ز پی
در خیالت آنکه تنها میروی
۵
میروی و شهر ویران میشود
شهر صحرا میشود تا میروی
۶
شهر صحرا گشت و صحرا شهر شد
تا ز منزل سوی صحرا میروی
۷
هم تماشای خودت خوشتر بود
گر به سیری یا تماشا میروی
۸
جان و دل خواهم به قربانت کنم
یک نفس میایستی یا میروی
۹
فیض در گرد رهت مشکل رسد
تند و تلخ و چست و زیبا میروی
تصاویر و صوت

نظرات